هوالرئوف الرحیم

شب رضا له له له رسید خونه. رضوان رو صدا کرد و بهش یاد داد کادو بهم بده و بهم بگه " روزت مبارک "

رضوان هم خیلی خوب یاد گرفت و انجام داد و من شکه بودم. کادو رو خود رضوان باز کرد. یه دست بند خیلی زیبا.

خیلی خوشحالم. رضا سلیقه م دستش اومده. چه برای عطر ولنتاین چه برای این کادوهای کوچیک ولی مفید و تاثیرگزار. دستش اومده قیمت برام مهم نیست و نفس عمل مهمه. من حتی اگه کادو هم نداده بود ولی بغلم کرده بود و روزم رو تبریک گفته بود، برام کافی بود. ولی دیگه نور علی نورش کرد.

شب رضوان یه کار خفن کرد و خیلی اذیت شد. خیلی. قسمم می داد بشورمش. رضا گفت یکم لفتش بده که بفهمه.

بعد با هم در مورد کوچیک و بزرگ بودنش صحبت کردیم و اون خیلی تاکید داشت که بزرگه و دوچرخه ش برای بزرگتراست و خلاصه ماجرا داشتیم.

تو تخت که خوابوندمش باهاش صحبت کردم که صبح که از خواب بیدار شد، چه کنه تا یه روز خوب رو سپری کنیم. اونم موافقت کرد و تلویحا قول داد "رضوان خوبی بشه."

خیلی نیاز به دعا دارم. خیلی اذیتم. خدا کمکم کنه مرحله سختی رو دارم سپری می کنم. 






مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها